یک عدد من با تو

چرت و پرت ، شِر و وِر ، زرت و پرت

یک عدد من با تو

چرت و پرت ، شِر و وِر ، زرت و پرت

و خدایی که در این نزدیکیست

اش ساعت ۸ صبح میره... ما تا ۱۲ خوابیم بیدار که میشیم گوشیامون آنتن نمیدند یهو مامان زنگ درو میزنه درو باز میکنم اومدن بریم خارج از شهر... چه شانسی آوردیم... من و آتی همش بهم میگیم چقدر خدا دوستمون داره که ضایع نشدیما... من دهنم از تعجب باز مونده...

اش میگه : من باید می رفتم تو کمد...

-نه توی حموم زندونی میشدی تا ابد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد