-
دوباره پایان!
یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 09:07
بعد از کلی دل دل کردن به این نتیجه رسیدم که گفتنی ها رو باید گفت هرچند تلخ هرچند پشیمانی به بار آرد.... این رابطه راه به هیچ جایی نمی بره... به این فکر میکنم که تمام و کمال حق مطلب رو ادا کردم و همیشه به فکرش بودم و هر آنچه خواست داشت اما در جواب، اون نه به من که به چندین نفر دیگر هم قانع نشد... که تو با شوق و ذوق...
-
مهمون ناخونده
شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 15:52
مدتها ازش دورم. ساعت 3 نصفه شب زنگ می زنه میگه پشت درم نمیخوای روم بازش کنی؟ می یاد بساط چایی رو براه می کنم. چقدر حرف واسه هم داریم... من درد شدید دارم نازمو میکشه و روی مبل خوابش می بره من اما بیدارم تا صبح به صورتش خیره میمونم به نگاه معصومش توی خواب کتابی دستم می گیرم با پاهاش آروم ور می رم و کتاب میخونم.......
-
بازم خودشه!
یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 13:54
نستعلیق
-
چه احساسی
شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 10:37
-
یک بوسه برای قلبم
شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 10:28
-
خودشه
شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 10:00
یعنی رگِ دیوانگی‌ام گُل کرده که دل‌ام می‌خواهد خوابِ ام‌شبِ من پُر از عطرِ هم‌آغوشیِ تو باشد؟ از اینجا
-
happiness
یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 11:55
-
hug
یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 11:54
-
لاو
یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 11:26
-
اوووف!
یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 11:09
-
چه آرامشی! گوارایتان باد
یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 10:11
از اینجا!
-
مرگ تدریجی
پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 15:27
میشه ندید تو رو میشه صدات من رو زجر نده وقتی از راهروهای اینجا که نه دلم رد میشی؟
-
خودشه!!!!!!!!!!!!
پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 15:25
واقعن ربطی ندارد که ماجرا تم عاشقانه داشته باشد، تنانه داشته باشد، رفاقتانه داشته باشد، آزادانه داشته باشد یا هر چیز دیگر. داستان این است که "بوسه" توی بعضی رابطه‌ها در می‌آید، توی بعضی‌ها نه. من نمی‌دانم دقیقن چه اتفاقی می‌افتد که بعضی رابطه‌ها "لب-مدار" می‌شوند، اما به این نقطه رسیده‌ام که لب‌ها،...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 14:43
شاعر می گه: ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم؟
-
واقعن چه می شود؟
دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 14:39
"تو" را چه میشود که اینگونه دوستت دارم، "من"؟
-
آخر عشق دوماهی همینه!
دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 07:40
ای دیر بدست آمده بس زود برفتی آتش زدی بر جانم و چون دود برفتی نمیشد دیگه موند هیچ وقت جای سه نفر نیس. اصلن من از عددای فرد بدم می یاد... بوسیدمشو گذاشتمش کنار... خودشم بی میل نبود... اگه رغبت داش اگه دوسم داشت اگه نبودنم آزارش میداد توی این ۷ روز یه حالی از حال نزارم می گرفت... با اینکه سخته اما باید جایی باشی که قدر...
-
لب
سه‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1388 11:25
جانم را به لبم رساندی تا لبت را به لبم... از اینجا
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 15:37
از اینجا
-
اصل حرف همینه!
شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 14:54
زندگی کوتاه است لامصب
-
دلم از اینا هم می خوادا
شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 11:05
-
سیخ!
شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 10:54
- اگه شد امشب می یام سیخا رو می برم فردا می خوایم بریم خارج از شهر لازمشون دارم... - پس فقط واسه بردن سیخا می خوایی بیایی دیگه نه؟ - نه هم سیخ می زنم هم سیخ می برم... -
-
تو مگر می فهمی
چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 13:54
تو مگر می فهمی بر سر کوی تو آواره ترینم و دیری است به دیدار تو محتاج ترین...بگذار بگویم ، بگویم تو سرود لب لرزان منی جان منی راز و نیازم هستی .گل سجاده ی محراب منی گرمی صوت نمازم هستی .تو مگر می فهمی ای صنم بی احساس که اگر رازی است در من ، تو رازم هستی. بغض فریاد گلوی قلمم را بستست، جوهر اشک به روی صفحه ام می بارد......
-
خیلی شدیدا !!!!!!!!!!!!!
چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 09:24
-
[ بدون عنوان ]
سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 09:52
من عاشق اون بوسه وداع هستما... همه بوس و کنارا یه طرف اون آخریه هم یه طرف....خخخخخخخ
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 11:19
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 11:17
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 11:11
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 10:43
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 10:43
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 10:34