یک عدد من با تو

چرت و پرت ، شِر و وِر ، زرت و پرت

یک عدد من با تو

چرت و پرت ، شِر و وِر ، زرت و پرت

دوباره پایان!

بعد از کلی دل دل کردن به این نتیجه رسیدم که گفتنی ها رو باید گفت هرچند تلخ هرچند پشیمانی به بار آرد.... این رابطه راه به هیچ جایی نمی بره... به این فکر میکنم که تمام و کمال حق مطلب رو ادا کردم و همیشه به فکرش بودم و هر آنچه خواست داشت اما در جواب، اون نه به من که به چندین نفر دیگر هم قانع نشد... که تو با شوق و ذوق بودنش رو به جشن بنشینی و اون با اشاره های دست بفهمونه که معشوقه دیگری پشت خطه و باید حرفی نزنی تا با اون به صحبت بشینه یا اصطلاحاً دکش کنه ... و در جواب ِ بیا کات کنیم تو بگه کات یا کپی پیست؟

بگه از من چه بدی دیدی که اینجوری میگی؟ دلت می یاد؟ و توبگی که دوتا آدم خوب لزوماً با هم خوشبخت نیستند یا اینکه هرچه دیدم خوبی بوده اما مطمئنم که با نبود من ضربه روحی نمی خوری چون چند نفر تو زندگیت هستند... این منم که ضربه میخورم که باید تحمل کنم تنهایی و بی کسی رو... بگی که اون وقت شنیدن حرفای تو رو نداره و رابطه همش صک.ص نیس و اون بگه برای حرفات یه جاست فرند پیدا کن و من بگم که مثل اون نیستم که برای هر خواسته ایی یه نفر رو داشته باشم و نمی تونم خیانت بکنم و اینکه هر فردی یه انتظاراتی از آدم داره و کیه که فقط به آدم گوشاشو قرض بده در ازای هیچ ... و اون با حالت معصومانه ایی بگه خوب من الان بچه خوبیم دارم به حرفات گوش میدم و تو آروم نوازشش کنی که می دونم اما دوست دارم خودم تنها بار رابطه رو به دوش بکشم نه اینکه رقیب داشته باشم...و اون شکوه کنه که با هرکی رفیق فاب شدم از من برید یا چه میدونم ازم سیر شد... اصلن خاصیت رفیق فاب اینه -سیری - چون نمی تونه یه نفر دیگه رو در عرصه رقابت ببینه به سیری میرسه...چون همیشه یه جای کار میلنگه و یه جای رابطه میشنگه...

من با تمام وجود دوس دارم که با تو باشم  چون همه چی رو باهات شِر کردم و عریانم در مقابل تو ولی تو چی؟ به زنگ و اس ام اسهای گهگداری قناعت کردی و پیش من ناز دیگران رو کشیدی و دیگه به اینجام آره دقیقن به اینجام رسید...