همون شلوارک کذایی رو پوشیده که به سایز چینی ها می خوره بهش میگم جر خورده... میگه خب شما دید نزنید... نشستیم سرسفره بهش اشاره میکنم ... یه دستمال برمی داره می زاره روش میگه همه می بندند به گردنشون ما میزاریم اینجامون ... چپ چپ نیگاش می کنم یه بشقاب برمیداره می زاره روش میگه ای وای اینم که سکوریته... آتی منفجر میشه از خنده...