یک عدد من با تو

چرت و پرت ، شِر و وِر ، زرت و پرت

یک عدد من با تو

چرت و پرت ، شِر و وِر ، زرت و پرت

وقتی فهمیدی...

وقتی فهمیدی تنها کسی نیستی که دوستش دارد٬ وقتی فهمیدی تنها کسی نیستی که به مهر هدیه اش می دهد٬ وقتی فهمیدی تنها کسی نیستی که دستش را عاشقانه می گیرد و می بوید٬ وقتی فهمیدی تنها کسی نیستی که گرمی لبهایش مست و بی خودت می کند٬ وقتی فهمیدی تنها کسی نیستی که عاشقانه های آرام زیر گوشش نجوا می کند٬ وقتی فهمیدی تنها کسی نیستی که بودن و نبودنت دلش را به تپیدن وا دارد٬ وقتی فهمیدی تنها کسی نیستی که آرزوی لحظه های با او بودن را داشته باشد آهسته و بی صدا رخت می بندی و می افتی پی یک نمی دانم کجا. ناکجاآبادی که بشود دل را زیر بوته های خاکستری و بی نشانش خاک کرد. جایی که دیگر هیچکس ٬حتی خودت٬ پیدایش نکند.


از وبلاگ گرگ و میش

دیدار مختصر و مفید

از ساعت ۸.۳۰ همش زنگ میزنه که می خوام نیم ساعت بیام پیشت و برگردم تا بالاخره ساعت ۱.۳۰ پیداش میشه.... لحظه من ناب میشه... فرصت کم و اشتیاق زیاد و دل من بدجوری اون رو می خواست...

من دوستت دارم عاشقتم اینجوری آزارم نده... جواب رد به ین قلب گرفتارم نده...