یک عدد من با تو

چرت و پرت ، شِر و وِر ، زرت و پرت

یک عدد من با تو

چرت و پرت ، شِر و وِر ، زرت و پرت

عجب شبی بود...

ساعت 5 صبح شام خوردیم اونم بندری... یه خورده له شده بود... اما این شام هیچوقت قراموش نمیشه.. هیچوقت... دوش.. شام... خنده های بی پایان... کل کل... هم خوابی ... آرمیدن... رفتن تو...

سه تخته

- دوستم گفت عیبی نداره من سه تخته گرفتم منم گفتم نه چه عیبی داره؟ 

- اتفاقن اولین اشتباهش همینه که یه سه تخته گرفته... 

- خب می خوایم باهم باشیم.. 

-خب می تونست سه تا یه تخته بگیره.. 

- که هر کی بره با خودش ور بره؟ 

- احمق... اگه اینجوری بود که همین جا میموندیم چه کاریه 500 تومن خرج کنیم بریم اونجا ور بریم؟ هواش بهتره؟ 

بی اعتماد

- نه دیگه اون جا فقط تفریح باشه ... صکص نداریم...  

- چرا؟ روز اول می چسبه... 

- تو که سه سوت خر و پفت در می یاد... 

- بعد تو با دوستم نه؟ 

- دیوونه......................................

شام

- برای شام چی داری؟ 

-هیچی ... چی می خوای؟

چه ناجوانمردانه

هیچ دلم نمی خواد به آتی بگم که مهرداد برای رسیدن به یه دختر دیگه حتی مذهبش رو هم تغییر داده.. آتی خیلی گناه داره 7 ساله که به پای این پسر نشسته...

تو دوست داری با دوست ِ من...

- خب به آتی بگو با دوستم رفیق بشه دیگه 

- خب نمیشه که ندیده رفیق بشه... ولی چند روز دیگه می یاد پیشم..  

- حله منم با دوستم می یام واسشون جلسه معارفه می زاریم... جلسه معرفی به استاد..

نزاکت

- من برم دیگه... 

- گمشو برو خونه اتون... البته می دونم آدم با بی افش این مدلی حرف نمی زنه ها...