همون شلوارک کذایی رو پوشیده که به سایز چینی ها می خوره بهش میگم جر خورده... میگه خب شما دید نزنید... نشستیم سرسفره بهش اشاره میکنم ... یه دستمال برمی داره می زاره روش میگه همه می بندند به گردنشون ما میزاریم اینجامون ... چپ چپ نیگاش می کنم یه بشقاب برمیداره می زاره روش میگه ای وای اینم که سکوریته... آتی منفجر میشه از خنده...
اش ساعت ۸ صبح میره... ما تا ۱۲ خوابیم بیدار که میشیم گوشیامون آنتن نمیدند یهو مامان زنگ درو میزنه درو باز میکنم اومدن بریم خارج از شهر... چه شانسی آوردیم... من و آتی همش بهم میگیم چقدر خدا دوستمون داره که ضایع نشدیما... من دهنم از تعجب باز مونده...
اش میگه : من باید می رفتم تو کمد...
-نه توی حموم زندونی میشدی تا ابد...
-معاملات بزرگش خوبه...
-
دارم کمرش رو ماساژ میدم دستم به این ور اون ور میره ...
- ببین نزن تو خاکی گردش به چپ و راس ممنوع... میونبر هم نزن...
صداشو ضبط کردم زن زیبا رو که خوند بعدش یه آهنگ که بیشتر ربطش دادیم به آتی... کی میدونه چی پیش می یاد منو م یخواد یا نمی خواد ...
اینقده اشاره کردم به آتی که قشنگ تو صداش خنده اش تابلوست... آخرشم جفتی باهم خندیدیم بیش از صدبار گوش دادم بهش...