-
آنتی ویروس
سهشنبه 22 دیماه سال 1388 14:18
- تو زنده ایی؟ گفتم ویروسا از پادر آوردنت ... - نه دیشب رفتم آنتی ویروس زدم تو ک.ونم... دوتا یک و دویست...
-
دبی و مخلفاتش
سهشنبه 22 دیماه سال 1388 14:16
- ردیف کن بهمن بریم دبی... دوستم من رو دعوت کرده به عنوان شیرینی پایان خدمتش پولش رو هم خودش میده... - خوب عیبی نداره تو هم من رو دعوت کن... -باشه نصف من نصف تو.... -حالا خبرشو بهت میدم... زود خبر بده... ببین مشهد اینا رو بی خیال شو بریم دبی هتل **** ستاره... دیسکو... ج.نده خونه هم داره طبقه بالاش.. - پس واسه همون...
-
گوشی تو
سهشنبه 22 دیماه سال 1388 14:10
- با موبایلت چیکار کردی زنگ که می زنم میگه : مشترک مورد نظر شما را نمی شناسد... لطفن اصلن تماس نگیرید... - جون من اینو میگه؟ - یعنی تو خودت نمی دونی؟ - نه یعنی زنگ می زنی بوق می خوره من برنمی دارم... - یعنی تو واقعن داری از من می پرسی؟ -خب حتمن خواب بودم...
-
ناهار
سهشنبه 22 دیماه سال 1388 14:07
- خب دیگه کاری نداری ؟ برم نماز... چی گفتم نماززززززززم کجا بوده.... ناهار... - برو برو ناهارت قضا شد...
-
ویروس
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 14:13
- امشب برنامه بریز ببینمت... -نمیشه لازم نکرده... - چرا چون مریضم؟ چطور وقتی تو مریضی من می یام دیدنت... - خوب ویروس من لطیفه کسی رو بیمار نمی کنه اما ویروس تو خشنه... ولی تو مریضی بیشتر حال میده... - چطور؟ میکروبیش رو دوس داری/؟ - نه خوکیشو... .....
-
چه مدلی؟
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 14:10
- امتحانات از درسای عمومی بود؟ - نه خصوصی - من ( )
-
امید ناز نفست
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 10:08
عزیزم تو جاده فدا شدن اونکه هرگز نمیشه خسته منم اونی که با صد امید و آرزو دلشو بسته به عشق تو منم آخه تو پاک و نجیبی ... تو یه احساس عجیبی نکنه..........
-
تو دیگه کی هستی؟
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 10:05
سلام میشه نت من رو چک کنید قطع شده... به خاطر حضور یه مقام بلند پایه هستش که نت نداری... باشه می بینم نت همه وصل شده الا من... تکست می زنم: چرا مال من رو چک نکردی همه رو وصل کردی فقط من با اون مقام پدرکشتگی دارم؟ جواب میده: من الان پیش دکتر هستم جیم زدم اومدم پیشش که در س بخونم می یام چک میکنم.. - نه درست واجب تره......
-
دل گنده
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 23:09
بهش خبر ندادم که مرخصی هستم امروز... از دیروز تا حالا یه حالی هم از من نگرفت... امشب طاقت نیاوردم... تکست زدم: سلام زنده ایی؟ - چطوری ؟ کجایی؟ -مهمه مگه عزیز برادر؟ دیگه جوابم رو نداد.. دوباره تکست زدم؟ -ما که امروز نبودیم مگه کسی نگرانمون شد اصلن؟هیشکی ما رو دوست نداره جیگر... بی انصاف بازم جواب نداد... چطور ای بی...
-
شمسی که میگن منم
شنبه 19 دیماه سال 1388 23:40
خیر سرم واسه بابایی که مخالف سرسخت م.اهوارست ، واسه دیدن برنامه های رازبقا و اینا که مورد علاقه اشه ماهواره روشن کردم... که یهو رو کانال یکی از خانوم ج.نده تلفنی عربیا قفل میکنه و کانال عوض نمیشه... اونم وسط این همه کانال ایرانی...بابا شروع میکنه به غرغر و من با خودم میگم : کرم داشتی دختر؟ بیکار بودی؟ اصلن تو سال تا...
-
از اون لحاظ
جمعه 18 دیماه سال 1388 23:46
- دیشب کجا بودی؟ - حالم بد بود گفتم نیام پیشت بهتره... - منم منتظرت نبودم... - پس خوب شد نیومدم...
-
exam
جمعه 18 دیماه سال 1388 23:44
- امتحان چطور بود؟ - تقلبش خیلی قشنگ بود وقتشو بیشتر کنند هم دیگه معرکه میشه...
-
شوهر عمه مرحوم
جمعه 18 دیماه سال 1388 23:40
دوتا خواهریا رو داشتم می رسوندم مراسم ختم. از بس گریه کردند پرسیدم چی شده؟ گفتند شوهرعممون فوت شده... -چند سالش بوده/ -69 سال چه جوری مرده؟ - خوابیده بیدار نشده - با خودم گفتم (طرف پسرش میمیره ککش هم نمیگِزِه. چه گریه ایی راه انداختند اینا واسه شوهر عمه ... اشششششششششششششششششششششششش
-
وحشی من
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 11:17
تو رو استشمام می کنم برای ذخیره رایحه تو در وقتای نبودنت ... نفس می کشم تو رو ... چه زود به خواب میری... چه راحت ... چه بی دردسر ... انگار نه انگار که تا دیقه ایی پیش اون وحش.ی خواستنی من تو بودی...
-
گذر زمان
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 11:13
پیش تو زمان چقدر زود می گذره... آرزومونه که فردا تعطیلی باشه و ما بمونیم پیش هم ولی نیست...
-
نگاه معصوم و خواستنی
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 11:08
تو چشاش خیره میشم و بهش میگم من هر کاری ازت می خوام باید انجام بدی باید... مگه من تا حالا ازت خواستم چه کاری واسم انجام بدی؟ - با حالت معصومانه ایی نیگام میکنه و میگه هیچی... - خوب پس چرا ؟ چرا خساست میکنی؟ چرا فاصله میندازی؟
-
آخه من هر کسی رو هم قبول ندارم...
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 11:03
-هر کسی در سطح تو نیس... تو به اندازه سه نفر انرژی می گیری از آدم... -
-
جفت سه
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 10:56
- بدو بدو بخوابیم که سه شد... - شیش شد... دوبار سه شد... - آره جفت سه شد...
-
برادر جان نمی دونی چه دلتنگم...
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 10:52
-کاش تو داداش واقعی من بودی و پیشم میموندی همیشه... من از تنهایی بیزارم... خسته شدم از تنهایی... سخته برام... -هستم من داداشت هم هستم....
-
اسپاگتی قلیل
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 10:48
هوس ماکارونی کرده می یام واسش درست کنم می بینم چند تا دونه ماکارونی بیشتر تو پاکت باقی نمونده... بدو می رم سوپری اونم تعطیله ۱۰ شبه آخه... همون چندتا دونه رو با عشق واسش درست می کنم و یه ظرف سالاد و خجالت زده از کم بودن غذا هستم... بوسیده میشم و ماکارونی با اشتهای فراوون خورده میشه... کلی هم تعریف و تمجید میکنه ازش...
-
دستپاچه
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 10:44
داریم با هم فیلم می بینیم ساعت دو سه نصفه شب . از در و دیوار و سقف و کف هم راحت صدا میره بیرون... یهو صدای فیلم تو قسمتای حساس میره بالا و آخ و اوخ خونه رو بر میداره... اون هول میکنه و لپ تاپ رو می زاره زیر لحاف و دست و پاشو گم کرده ولی بازم صدا قطع نمیشه که من یواش فلش رو می کشم بیرون و صدا قطع میشه و دیگه رو زمین...
-
سگ آلمانی
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 10:39
-امروز عین سگ شده بودی از این آلمانی های شناسنامه و پدر مادر دار... می خواستم بیام پائین با شقایق خاردارجررت بدم... - - رفتی به این خانوم د گفتی به فلانی بگو خودش بیاد من بلد نیستم کارت رو راه بندازم؟ تو که چشم دیدن من رو نداشتی چرا می خواستی به زور من رو بکشونی پائین؟ -(تو دلم) آخه دلم واست قنچ می رفت...
-
حجم تنهایی
سهشنبه 15 دیماه سال 1388 13:55
نمی دونم چرا نسبت بهت حسم مرده. . . بهش میگم من خیالم راحته که اگه بزارمت کنار ،درد تنهایی نمی کشی. میگم خیالت راحت باشه منم بالاخره پدری و مادری و برادری دارم دیگه. میگه پس می خوای به آغوش گرم خانواده برگردی. میگم خب تو سرت شلوغه. از آلمان و امریکا و همه جا دور و برت هستند. میگه اونا مهمون یه روز و دو روز هستند. تو...
-
شوخی شوخی رابطه می میرد
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 13:55
-کجایی؟ -سر جام... -ناراحت خانوم که میگن شمائی؟ - دایورت به شخم چپ که میگن مائیم. می خوام کات کنم جدی میگم. -نه -بله.برو به زندگیت برس منم برم پیش اونیکه قدر بدونه.دیگه هم ولخرجی نکن. -بگو جون مهندس... -اتفاقن مهندس نیس طرف. حالا خواهی دید که شوخی ندارم. . . . و من مطمئن بودم که حضور داری و به عمد در آفیس رو بستم و تو...
-
اوضاع قاراش میشه
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 08:37
تکست می زنم: تو همه چی خسیس هستی می تونستی یه دیقه بیائی و کار رو راه بندازی. -اینجا شلوغ بود. -مهم نیس دیگه ما به خسیس بودنت شک نداریم. دیگه هم تکست نزن خرجت میره بالا... . . شب تماس می گیره: به خدا به جون مامانم به جون پارمیسمون... نمیشد مدیرم اونجا بود... قطعش می کنم و تکست: -این حرفا رو با یه اس ام اس 15 تومنی هم...
-
برای دومین اشتباهت در رابطه اهورایی ما
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 15:48
نمی دونی وقتی ازت دلگیرم چقدر بد میشم ... تو نمی دونی چقدر معده ام عصبی میشه... چقدر کم غذا میشم ... چقدر حرص می خورم... چقدر فشارم افت می کنه... چقدر به خودم و همه چی بد و بیراه میگم... چقدر اعصاب بقیه رو ندارم... تو اینا رو نمی دونی... تا حالا هم بهت نگفتم تا آخرشم نمی تونی بفهمی... تا وقتی که من قرص لازم بشم و ذره...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 15:40
به سلامتیِ میزبانهای لواساننشین و بال مرغ فیلان و تربیع و براتیسلاوای بهمان
-
دست و دلباز
شنبه 12 دیماه سال 1388 22:41
- فک و فامیلت خواستند بیان بگو من یه چیزی تو خونه بزارم. -مثلن چی؟ -ساندیسای شرکت که با ناهار میدن... جدییییییییییییییییییییییییییییییی؟
-
نسبت از این نزدیک تر؟
شنبه 12 دیماه سال 1388 22:39
راستی منم یه دوست اونجا دارم. میریم خونه اش میگیم رختخواب واسمون کنار ِ هم بندازن. میگم زنمه. وصله تنمه.
-
یه بار تو عمرت جدی باش
شنبه 12 دیماه سال 1388 22:37
بهش میگم: می خوام بهمن برم .... -باکی؟ -تنهایی. -خونه کی؟ -میگم فلانی خونه اش رو در اختیارم بزاره. -یه وقت نگی من هم بیاما. -خب تو هم بیا. -نه دیگه شما می خوای با بی اف بری ما مزاحمیم. -احمق اگه می خواستم با کسی برم که به تو نمی گفتم. می رفتم می یومدم بعد می گفتم پیش اومد رفتم. -اهان یعنی پیش نیاز بوده.