-
صابون
چهارشنبه 2 دیماه سال 1388 08:52
- تو همون حرف نزنی سنگین تری. -من میگم یه صابون بسه برام. -من که چیزی نگفتم با همون صابون راحت باش. -نه بابا ما بچه خوبی هستیم.فقط بعضی شبا بهمون خوش می گذره صابون رو می زاریم کنار.
-
هم تمبون
چهارشنبه 2 دیماه سال 1388 08:35
- همینم مونده برم با بچه های شرکت همسایه بشم. -بیب خل کی مثلن با آقای پ هم تمبون میشه؟یه روز عزاداره یه روز مهستی می زاره . ا.ن و گ.هش یکیه. -اش بسه دیگه. -پس در جریانت بزارم؟ -آره بزار یا می خوام یا نمی خوام. -باشه می ززززززارم.
-
خونه شرکتی
چهارشنبه 2 دیماه سال 1388 08:32
راستی شرکت می خواد خونه بسازه در جریانش هستی؟ -نه شرایطش چیه؟ -جلوش ۸ تاست. -خب عقبش چندتاست؟ -فکر کنم جلو و عقبش یکی باشه. -ولی من شنیدم جلوش ۸ ماهی ۵۰۰ هم میدی.عقبش هم کمتره. -البته میشه جلو و عقبش رو یکی کنی. -اش شد ما حرف بزنیم مثل آدمیزاد باشه؟ -آره نمی دونم چرا همش آخرش 6 ایی میشه. -فقط آخرش؟
-
چپ یا راست مساله این است
چهارشنبه 2 دیماه سال 1388 08:27
-پس اول دوش بعد باشگاه بعدشم خواب ما هم دایورتیم دیگه. -به چی؟ بیب ابول؟ -نخیر همون چپیه. -نه بابا اختیار داری شما رو راستیه ما جاداری. -می کشمتتتتتتتتتتتتتتتت
-
برنامه امشب
چهارشنبه 2 دیماه سال 1388 08:24
-امشب می خوای چیکار کنی؟ -شمشیر تو بیب خر. -پس من مزاحمت نمیشم.
-
زن آینده
چهارشنبه 2 دیماه سال 1388 08:18
-راستی پرشیای داداشم دراومدا. می فروشیم سوزوکی می خریم. حالا دیگه می تونم واسه زن آینده ام تصمیم بگیرم. البته منظورم از این کنار خیابونیاست. آهای خانوم دستی چند؟ سیخی چند؟ -چیزی گفتی؟ -نه بابا محض شوخی گفتم.تو که خودت می دونی من به تو متدیوسم . -اشششششششششششش
-
آن تایم
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 15:52
ساعت 8:2 صبح تکست زده بزنگ. ساعت 15:2 عصر دیلینگ دیلینگ اس ام اسش رسیده. ...تو روحت همراه اول.
-
بوسه ی خوشبو
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 14:41
- حالا واقعن تو درازترین شب سال به دنیا اومدی؟ - اش باور نداری ؟ می خوای شناسنامه رو کنم؟ -پس خیلی کارشون درست بوده مامان بابات.کادو چی می خوای راستی؟ - من به کمتر از سکه و دلار راضی نیستما. - یه بوسه چطوره؟ بوسه خوشبو در حمام روزی رسید از لب محبوبی به دستم. -لازم نکرده. -نه این فرق میکنه. -آره دیگه عین سوغاتی هایی که...
-
اش مفتش می شود
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 14:36
- راستی راجع به دوستت زانتیا تحقیقات کردم مفصل... - خوب چیش به من؟ - هیچی همین جوری... می دونستی که مجرد نیس؟ می دونستی حتی زانتیاش هم دروغ بوده؟ می دونستی 206 داره که اونم سندش به اسم خانومشه؟ - اتفاقن من و همکارم بهش انداختیم یه بار ... گفتیم روزای اول حلقه دستت بود حالا درآوردیش. تازه همه اینا به کنار من از اونجایی...
-
خواب
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 08:23
وای عجب خواب ترسناکی...من و تو در حضور برادرم داشتیم معاشق.ه می کردیم. چقدر خوشحال شدم که این فقط یه خواب بوده. تازه تو خوابم به همه گفته بودم که زانتیا پسرخالمه و دیگه هیشکی بهم شک نمی کرد.چقدر ناراحت شدم که این فقط یه خواب بوده.
-
تولد
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 23:06
- شب یلدا کجایی؟ - داریم با بچه ها برنامه می ریزیم بریم جایی... تو کجایی؟ - من هیچ جا . خونه می یان دیدنم. -کی ؟ من؟ -نخیر اونایی که باید بیان. بهاز آزادیش نمی افته.تکست می زنم:امشب تولدمه خره. -...س شعر نگو. - بی ادب عوض تبریکته؟ -مبارکه.اگه شد امشب می یام.نشد فردا پس فردا. -ازت انتظار ندارم.اونیکه ازش انتظار داشتم...
-
یلدا
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 15:21
میگن این شبای یلدا همیشه شبای عشقه این تن تنهای خسته ام سرتا پا فدای عشقه . . . . طلوع خورشیدی تو شبهای یلدا...
-
پیک نیک
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 11:05
-گفتی با همکارا صحبت میکنی بریم خارج از شهر چی شد؟ - الان که محرم و صفره... -خوب بعد از عاشورا... -میگم تو هم تو محرم فاز پیک نیک گرفتت؟ -نخیررررررررررررررررر واسه خودت گفتم -راستی این دوسه روز تعطیلی چیکار کنیم؟ بریم شیراز؟ -میگم تو هم تو محرم فاز شیراز گرفتت؟
-
اینجوری نه اونجوری
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 11:01
- با خاله سارا راجع به اون موضوع صحبت کردم. گفت به خودت هم گفته که مشکل تا چند روز دیگه حل میشه... - اش حالا با خودش میگه این دختره هرچی میشه میره میزاره کف دست خواهر زاده من. - اون خودش می دونه من خودم اینکاره ام. -بابا اینکاره............... بیب بیب -ببخشید انگاری قطع شد چی داشتی می گفتی؟ -هیچی گفتم که من گفتم...
-
خیار
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 10:09
- واست خیار فرستادم رسید؟ - آره همکارم آورد و گفت خیار حواله ات دادن بدبخت. منم گفتم بکن تو ...ونت. - زشته بی ادب. بهش می گفتی که خودت خواستی یه وقت فکر نکنه من خودم همین جوری فرستادم... -نه. گفتم هم زنگ زدم به تو و هم اون خانومه همکارت. -دیدی که همکارم هم تحویلت نگرفت. -آره بهم گفت کوفت بخوری.
-
بستنی
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 10:05
- بچه های سرویس تا سوار میشم میگن بستنی بخر منم از لجشون گفتم که من نمی خرم هیچوقت... - آره دوست جونت (زانتیا) هم گفته چند باری ... می دونم... - تو اینا رو از کجا می دونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
شماره رند
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 10:04
- می بینم که با یه شماره جدید زنگ زدی چقدر هم باحاله همش 6 داره... - آره داداش ما تو کار رندیم... رند س.ک.س.ی (6ایی)... - اش نمیری الهی
-
درسخون
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 10:01
- هرکی از راه رسیده واسه ما درس خون شده به این پیرزنه همکارت بگو تو دیگه واسه چی می خوای درس بخونی این آخر عمری... - اشششششششششششش... مثل اینکه منم دارم واسه فوق می خونم پس منم پیرزنم؟
-
بیژن مرتضوی
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 15:44
شب رو برگردون به اول زیر موسیقی بارونننننننننننننننننننننننننننن... واسه دوره کردن عشق...
-
مستی
شنبه 28 آذرماه سال 1388 21:28
تو مست می هستی و من مست حضور تو...
-
دم مسیحایی
شنبه 28 آذرماه سال 1388 21:26
وقتی با یه دم مسیحایی تو اینجوری سرحال میشم دیگه چه حاجت به بوروفن و آنتی هیستامین و دیفن هیدرامین عزیزکم... وقتی گرمای تنت دست هرچی گرمازا رو از پشت میبنده و من رو به برهنگی می کشونه ... تو رو دارم یه داروخونه دوا دارم برای تمامی آلامم... معجزه کن ای معجزه گر...
-
حادثه
شنبه 28 آذرماه سال 1388 21:13
- می یام پیشت... - فکرنکنم... نه نمی یایی... - می یام تو از کجا مطمئنی؟ حادثه که خبر نمیکنه... دوستت دارم ای حادثه ایی که بی خبر بر من حادث میشی...
-
بازم زانتیا
شنبه 28 آذرماه سال 1388 21:10
- چه خبر از زانتیا؟ -خبری نیس... - راستی شماره هم بهت داده؟ -نه بابا... پیشنهاد داد منم جواب رد دادم و گفتم ما فقط و فقط همکاریم... - راسش من خودم چند وقتی تو نخ شما دوتا هستم...متوجه شدم تو سرویس تمام حواسش به تو اه... - تقصیر منه؟ - اگه یادت باشه یه بار هم که با هم دیدمتون با اخم از کنارتون رد شدم... - بله یادمه...
-
زانتیا
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 14:48
بهش میگم یکی از همکارا زانتیا خریده اما گفته به هیشکی نگو... خودش بعدن بهت میگه... - حتی به من؟ - آخه نمیشه گفته نگو... - از بچه های پ؟ - نه بابا همکارای خودمون... دست علی بده که نمیگی... - دست علی همراهت... - آقای ح - می بینم که با آقای ح جور شدین.. رازاشو به تو میگه.. - نه جور نشدم فقط صندلیامون پیش همه... اصلن مگه...
-
صدای خواب آلود
چهارشنبه 25 آذرماه سال 1388 16:35
زنگ می زنم بهش صداش خواب آلود و خواستنیه... مکالمه تموم میشه... تکست می زنم: یعنی من مرده این صدای خواب آلود تو هستم اش... جواب میده: چه زود می فهمی من خواب بودم پررو... تکست می زنم: مثل اینکه باهات خوابیدم ناسلامتی... مگه من الاغم پر رو (اشاره به اون حرفش که گفت مگه من الاغم که نیام پیشت...)
-
بدهی
چهارشنبه 25 آذرماه سال 1388 16:30
- لطفا بدهی ات رو صاف کن یه قرون هم پول ندارم... دیدی که یخچالم خالیه... - اون یخچالی که من دیدم از یخچال خونه ما هم پر تر بود... باشه بزار حقوق بدند... - اه اگه تا اون موقع می خواستم صبر کنم که خودمم اون موقع پولدار میشم من الان نیاز دارم... - ای بابا تو که پائین پات گنجه... - اه پس راضی هستی که من از اون استفاده کنم...
-
احوالپرسی
سهشنبه 24 آذرماه سال 1388 09:46
-سلام چیکار میکنی؟ - هیچی دعا به جونت... نیگا به رونت... انگشت به اونت... - حالا که اینجورشد اینم به اونت... -
-
گاوصندوق
سهشنبه 24 آذرماه سال 1388 08:38
- به قول اون فیلمه که میگه اواخرشی داداش... اسم فیلمه چی بود؟ قفل؟ - اش گاو صندوق رو میگی؟ کجاش شبیه قفله؟ - نمی دونم از بس چرخ دنده نشون میده اولش...
-
اس ام اس غرآمیز
سهشنبه 24 آذرماه سال 1388 08:37
- چیه همش ور می داری اس ام اس غر و ناله می نویسی؟ می نویسی مگه من آدمم که زنگ نمی زنی به ام... - اششششششش چی میگی؟ من نوشتم مگه من آدمم؟ - ای وای دوباره فول کردم...
-
تعریف الاغ
سهشنبه 24 آذرماه سال 1388 08:35
- تو همیشه می گی میام و نمی یای و سرکار می زاری مارو... - دیگه داری عصبانیم می کنیا ... وقتی میگم می یامُ می یام دیگه... مگه من الاغم که نیام... -